"نقطه ضعفِ هر کسى درست کنار نقطه قوتش نشسته:
آدم منظم و جدّى ، خیلى هم گیر مى دهد.
آدم منعطف ، بى نظمىِ هایی هم دارد.
آدم صبور، در تصمیم گیرى کند است.
وقتى نقاط ضعفِ افراد را به نقد و چالشِ جدّى مى کشیم، باید مراقب باشیم که نقاطِ قوت آنها را نشانه نرفته باشیم!!"


دیدن این توئیت در توئیتر بهانه‌ای شد تا اولین نوشته‌ام را با این موضوع شروع کنم. این توئیت آنقدر واضح است که من شرح و بسط زیادی به آن اضافه نخواهم کرد اما سعی میکنم تجربه خودم را در ادامه بنویسم.

روح و روان آدمی همواره محل تنازع هزار و یک خصلت خوب و بد است. در این میان صفاتی هستند که نمیتوان برچسب "خوب" یا "بد" روی آن‌ها زد بلکه بازدارنده و پیش‌برنده اند.تو را در کارهایت لنگ می‌کنند یا کمک حالت می‌شوند
گاهی کار از لنگ ماندن فراتر می‌رود و سر همین ویژگی‌های بازدارنده شکست‌های بزرگ میخوری…می‌گردی و آن صفات بازدارنده را پیدا می‌کنی و بعد جنگ تو با خودت شروع می‌شود:
 "چرا این ویژگی‌ را دارم؟ چرا نفهمیدم ؟ چرا اینطور شد؟"

ـ چه چیز فلج کننده‌تر از جنگ‌های درونی آدمیزاد با خودش .ـ

مگر آدمی که همیشه در جنگ است می‌تواند رشد کند؟
قضیه گاهی از این نیز جدی‌تر می‌شود.با خودت سر لج میفتی.خودت را دوست نداری…
با چنین حال درونی‌ای مگر می‌توان چیزی یا کسی را دوست داشت ؟ به آفاق و هستی و هر آنچه در آن است عشق ورزید؟
گمان نمی‌کنم بشود…

ما همیشه در نگاهمان به این صفات بازدارنده ـ  و  بعضا فلج کننده ـ نگاه ایزوله داریم.  فقط در همان‌جا که زیرمان زده و بینی‌مان را به خاک مالیده می‌بینیمش.نگاه نمی‌کنیم کجاها سرمان را بلند کرده و کجا‌ها از حضورش منتفع شده‌ایم. درست مثل چاقوی دو لبه است.بریدنش هم زخم می‌زند هم به کارت می‌آید.

گاهی باید بازگردیم و خودمان را از نو و بدون پیش‌دوری مرور کنیم…

من آدمی شهودی (Intuition) با قدرت تصور (imagination) به شدت قوی هستم. در کنارش حس (feeling) قوی نیز دارم. بسیار از وجودشان تا به حال استفاده کرده‌ام.  وقتی فیلم میبینم یا کسی داستانی برایم تعریف می‌کند به دلیل این دو ویژگی گاها چند درجه بیش از دیگران آن تصاویر  یا داستان را درک می‌کنم، موسیقی را میفهمم ، حرف‌های ناگفته و خطوط نانوشته‌ را درمی‌یابم ـ به اصطلاح عامیانه حس ششم قوی‌ای دارم ـ .در مجموع می‌توانم از چیزهای انتزاعی بیش از دیگران لذت ببرم و در کنارش خلاق و رویا پردازم و می‌توانم" بنویسم".

اما ،
همین ویژگی‌ها سبب می ‌شوند شدیدا تحت تاثیر اطرافم باشم و نیروی دفاعی ضعیفی در مقابل عوامل بیرونی دارم.احساسات مختلف را عمیقا میفهمم و دائم آزار می‌بینم.
 قرار گرفتن حس و شهود توامان در یک نفر او را به سمت آرمانگرایی می‌برند. رویا پردازی و آرمانگرایی باعث می شوند فرد از واقعیت دور مانده،  رویا را جایگزین واقعیت کند و نتیجتا در تشخیص این دو دچار اشتباه شود. دنیای واقعی دنیای (inception) نیست که به آرمانگراها یک فرفره داده باشند با این قانون که  اگر از چرخیدن ایستاد واقعیت است  و اگر تا ابد چرخید رویا
.خودشان باید تشخیص بدهند و گاهی انقدر این مرز نزدیک است که اشتباه پشت اشتباه…
من شکست‌های عمیقی از این قسمت خورده‌ام و سال‌ها و روزهای بسیاری از عمرم را از دست داده‌ام

وقتی فهمیدم این آرمانگرایی، این حجم آسیب پذیری و نازک طبعی از کجا نشئت می‌گیرد از سرزنش خود دست برداشتم.سعی کردم کنترلشان کنم، آرام آرام افسارشان را در دستم بگیرم، .نه اینکه دائم خودم را بازخواست کنم تو چرا واقع بین نیستی؟…

مثالی دیگر می‌زنم،

چند ماه پیش بود، چهار کارت آبی، سبز، نارنجی و طلایی در مقابلم گذاشت. گفت یکی‌شان را انتخاب کنم. من که از هر موقعیت شخصیت شناسی‌ای استقبال میکنم ، به دقت کارت‌ها و تصاویرشان را بررسی کردم . فکر کردم و در نهایت در ذهن کارت آبی را انتخاب کردم. بدون آنکه‌ به انتخابم اشاره‌ای کرده باشم گفت : "آبی را انتخاب کرد‌ه‌ای."
متحیر ماندم که از کجا فهمیده است.
یک جمله گفت :"چون زیادی این ماجرا را جدی گرفتی."
راست می‌گفت، نه تنها ماجرای این کارت‌ها که همه چیز را همیشه جدی می‌گیرم‌. برای من شوخی موقعیت تعریف شده‌ای دارد و بیشتر اوقات با جدیت با مسائل مواجه‌ میشوم.
اتفاقا چند وقتی بود از جانب یکی دو تن از دوستانم از این جدی بودنم انتقاداتی می‌شنیدم و همین باعث شده بود خودم را از این بابت سرزنش کنم.
پشت کارت را برگرداندم و دیدم چندین صفت خوب در کنار ایرادات نوشته.
میدانی گویا با زایش هر ویژگی‌ پیش‌برنده‌ای یک ویژگی بازدارنده نیز متولد می‌شود. این دو در کنار همند…
 من اگر جدی نبودم خیلی ویژگی‌های پیش‌برنده ـ که از آن‌ها تا به حال منتفع شده‌ام ـ را نیز نداشتم…کارت آبی یک پک از تمام این ویژگی‌ها بود و بدون بازدارنده‌ها کارت آبی‌ای وجود نداشت(در مجموع ، تویی وجود نداشت).



از آنجا که اساسا "درک" و "شناخت" را اولین و مهم‌ترین قدم در راه حل مسائل میدانم به نظرم دانستن این همنشینیِ صفاتِ بازدارنده و پیش‌برنده ما را در درک خودمان و اطرافیانمان یک قدم جلوتر می‌برد . بار سرزنش را هم از روی خودمان هم از روی دیگران بر می‌دارد.
 این گونه کنار آمدن با خود ، حفظ صلح درونی و کنترل بازدارنده‌ها نیز برایمان اسان‌تر می‌شود و در کنارش دیگران را نیز بهتر و راحت‌تر میپذیریم.







مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها